در این مقاله قصد دارم کمی در مورد فیلم سرزمین آوارهها بنویسم که امیدوارم برایتان مفید باشد.
ما همه در این جهان بهنوعی آوارهایم. نمیدانیم مقصد نهاییمان کجاست و بعد از زندگی چه چیزی یا چه کسی انتظارمان را میکشد. ما آوارهایم و سوار بر ماشین زمان به جلو رانده میشویم.
این آوارگی با وجود مشکلات و سختی هایی هایی که برای ما به همراه دارد ولی در دل خودش پر از شگفتی و کشف دنیاهای تازه است.
دو راه داریم: در سوگ آوارگیمان بنشینیم. کاری نکنیم و سکون را تجربه کنیم یا اینکه شال و کلاه کنیم. راهی سفر شویم و درصدد درک بهتر لحظات زندگی برآییم. زندگی را بهتر ببینیم و بگذاریم زیباییهایش ما را شگفتزده کنند. درست مثل فرن در فیلم سرزمین آوارهها که درنهایت راه دوم را ترجیح داد.
البته کاش میدانستیم که مقصد نهاییمان کجاست. چرا در این جهانیم؟ چرا باید رنج بکشیم؟
این حس آواره بودن گاهی دچار رنجمان میکند. ولی شاید همین ندانستنها و نفهمیدنهاست که در داستان زندگیمان تعلیق به وجود میآورد و ادامه دادن به زندگی را برایمان پرکشش میکند.
همین ندانستن ما را وامیدارد که به کنکاش در جهان اطرافمان بپردازیم و در جستجوی فهم بیشتری از جهان باشیم.
فیلم سرزمین آوارهها (Nomadland) با هنرمندی، رنجهای زندگی را به زیباییهایش گرهزده و اثر هنری بینظیر و چشمنوازی را آفریده است.
سرزمین آوارهها، داستان زن میانسالی را روایت میکند که پس از رکود اقتصادی بزرگ آمریکا و از دست دادن زندگیاش، تصمیم میگیرد سفری ماجراجویانه را از غرب آمریکا آغاز کند و زندگی را در وَن کوچکش بگذراند. البته مجبور است. چون سرپناه ثابتی ندارد و نمیخواهد سربارِ دوست و آشنایانش هم باشد.
این فیلم در ژانر اجتماعی خانوادگی و محصول کشور آمریکا و آلمان است و در سال 2020 به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی کلویی ژائو ساختهشده و جوایز بیشماری را ازجمله جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول زن را در نود و سومین دوره از جوایز اسکار از آنِ خودکرده است.
شخصیت فرن، با بازی فرانسیس مک دورمند، زنی غمگین است. زندگی هر چه را به او داده، پس گرفته است. پیشتر، فرن در شهر کوچک امپایر با شادمانی زندگی میکرد. درواقع، امپایر شهرکی در ایالت نوادا بود. این شهر در کنار منطقهای صنعتی ساختهشده بود که کارخانۀ تولید گچ در آن فعالیت میکرد، اما پس از تعطیلی کارخانۀ گچ، امپایر نیز به معنای واقعی کلمه متروک ماند و خالی از سکنه شد؛ بهگونهای که در مدت شش ماه، کد پستی شهر نیز از تمام سیستمها حذف شد! در این شرایط بسیار سخت، همسر فرن از دنیا رفت و او را کاملاً تنها گذاشت.
در این شرایط، فرن با اتومبیلِ ونِ خود به جاده میزند تا دریکی از مراکز آمازون، بهعنوان کارگر موقت، برای خود شغلی دستوپا کند.
او خود را بیخانمان نمیداند و درواقع ترجیح میدهد خودش را خانهبهدوش معرفی کند؛ زیرا او شبها در اتومبیل میخوابد.
در این مسیر، با گروهی مواجه میشود که بهنوعی کوچنشینان دنیای مدرن بهحساب میآیند و گاه از افرادی تشکیلشدهاند که بهطور موقت با یکدیگر زندگی میکنند.
باوجود تمام اینها، درنهایت، فرن تنهاست و در سرزمین پهناور آمریکا بهتنهایی سفر میکند.
فرن مجبور است سفر کند چون خانه یا کار ثابتی ندارد. ولی همین سفر کردن تنها کاری ست که به او آرامش میبخشد.
فرن در گروه کوچنشینان با آدمهای جالبی آشنا میشود. آنها شبها کنار هم دور آتش مینشینند و کسی برایشان سخنرانی میکند. باهم میرقصند. از هم چیز یاد میگیرند.
در گروه کوچنشینان حتی بعضیها چیزهایی را که دیگر به دردشان نمیخورد به دیگران هدیه میدهند.
در گروه کوچنشینان، فرن با پیرزنی آشنا میشود که بعداً متوجه میشود سرطان دارد و شش ماه بیشتر زنده نمیماند.
پیرزن به او میگوید که نمیخواهد شش ماه باقیمانده از عمرش را در بیمارستان سپری کند و تصمیم گرفته است که با ماشینش به مناطق رؤیاییای سفر کند که یکبار قبلاً به آنجا رفته است و قبل از مرگش یکبار دیگر آن مکانهای بینظیر را ببیند. از لانههای پرندگان که کنار همروی دیوارهای صخرهای قرارگرفتهاند. از عطر گلهایی که در هوا میپیچند، از قایقسواری در دریاچهای که قوها در آن شنا میکنند. از بردن دستش در آبخنک دریاچه و حس آب و خنکیاش برای فرن میگوید.
در آن کمپ پیرمردی از فرن خوشش میآید. فرن اما انگار معذب است و دوست ندارد که وارد هیچ رابطهای شود. فرن بعد از مرگ همسرش، حلقه ازدواجشان را درنیاورده است. در بخشی از فیلم، فرن در حین صحبت کردن با خانمی که سرطان دارد میگوید که نمیتواند شوهرش را فراموش کند. زن به او میگوید: «این حلقه ازدواج نشون می ده که رابطۀ شما هیچوقت تموم نمی شه بلکه مثل یه حلقه مدام در حال چرخشِ و پایانی براش نیست»
قسمتهایی از فیلم که به نظرم جالب بود:
1- فیلم سرزمین آوارهها پر از حرفهای بدیع است که به شیوۀ غیرمستقیم و استعاری بهخوبی بیانشدهاند. جایی از داستان بشقابی که فرن از مادربزرگش به ارث برده است؛ میشکند. ولی او آن را دور نمیاندازد. با چسب تکههای شکسته اش را به هم میچسباند. درواقع این بشقاب استعارهای از گذشتۀ شکستۀ اوست، که باید ترمیمش کند و بعد دوباره به راهش ادامه دهد.
2- اواخر داستان فرن با سرپرست گروه کوچنشینان مدرن، مردی که موها و ریشهای بلندِ سفید شبیه بابانوئل دارد؛ به گفتگو مینشیند. آن مرد به او میگوید که وقتی پسرش خودکشی کرد و از دنیا رفت؛ او این کمپ را راه انداخته است. چون تحمل زندگی برایش سخت شده بود و نمیتوانست جهانی را تصور کند که دیگر پسرش در آن نیست. بعد اینطور ادامه میدهد که «می دونی من آدمهای زیادی رو تو این کمپ میبینیم. ولی باز دوباره یک ماه بعد، دوماه بعد یا یکی دو سال بعد هم باز درجایی، در جادهای در مسیری دوباره می بینمشون. جلوتر می بینمشون. با خودم میگم از کجا معلوم شاید جلوتر باز هم پسرم رو دیدم.»
3- جایی در فیلم یکی از شخصیتها حرفهای تأثیر گداری به فرن زد که بیانش در اینجا خالی از لطف نیست. او به فرن گفت: «دوستم تمام عمرش آرزو داشت که تو رودخونه با قایقش قایقسواری کنه. مدتها بود که قایق رو خریده بود و قایقش رو مثل یه ماشین جلوی خونش پارک کرده بود. منتظر روزی بود که بازنشست بشه و بره سراغ رویاهاش. ولی درست بعد از بازنشستگی دچار حملۀ قلبی شد و فوت کرد. قایقش بدون اینکه حتی یه بار آب بخوره جلوی خونه موند.» زن ادامه داد «ولی من نمی خوام به سرنوشت اون دچار بشم. من حالا قایقم رو تو آب انداختم و دارم لذت میبرم.»
هیچ کس نمیداند جلوتر چه اتفاقی خواهد افتاد.
در پایان فیلم؛ فرن به کارخانۀ ورشکستهای میرود که قبلاً در آنجا کار میکرد. وسایل باقی مانده از شوهرش را تحویل میدهد.
بعد به خانهای میرود که قبلاً در آنجا زندگی میکرد. خانه ای که حالا خالی و خاک گرفته و متروکه است.
کمی اینطرف و آنطرف خانه را نگاه میکند. بعد از خانه خارج میشود.
به دوردستها نگاه میکند و سوار بر ماشینش راهی میشود.
به کدام مقصد خودش هم نمیداند. فقط میداند باید به حرکت ادامه دهد. متوقف نشود. چون دنیا پر از شگفتی و هدیههای تازه است و باید امیدوار باشد. شاید جلوتر عزیزانش را دوباره ببیند.
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد 🙂
کاش بشه به این درجه ازتفکربرسیم ک دنیافقط مادیات نیس چیزهای زیباتری هم داره ک اگ ازاین پیله بیایم بیرون میشیم یه آدم دیگ بایه دنیای جدید
خوب بودمرسی👌
خیلی ممنونم.