قطار

شبی که تو رفتی

ساعت به ثانیه افتاده بود

و داشت می مُرد

*

و صدای سوتِ قطار

در امتدادی مبهم

نبودنت را فریاد می زد

*

شبی که تو رفتی

برف می بارید

*

برف می بارید

و رواندازی سفید

به روی

رابطه مان می کشید؛

تا غبارِ فراموشی

بر روی خاطراتمان ننشیند.

*

با کدام بهار

بوسه هایمان دوباره می شکفند؟

*

با کدام نسیم

دوباره عطر تو باز می گردد؟

*

تو با کدام ابر دوباره می باری؟

*

و من چقدر باید شناور بمانم

تا به جزیرۀ امنِ تو برسم؟

——————————

فاطمه رحمانی

بهمن 98