اصل پاریتو

قدرت نه گفتن به کارهای کم‌حاصل:

یادم می‌آید که برای کنکور ارشدم، آن‌قدر منابع و کتاب‌های مختلفی برای خودم لیست کرده بودم که درنهایت هم هیچ‌کدام را آن‌طور که بایدوشاید نخواندم.

درصورتی‌که اگر تنها چند کتاب منبع را انتخاب و فقط همان‌ها را چندین وچندبار می‌خواندم؛ به نتایج بهتری می‌رسیدم.

 چنین تجربه‌هایی شاید برای شما هم آشنا باشد.

کارهایی که وقت و انرژی زیادی را صرفشان کرده‌ایم و درنهایت هم به نتیجۀ دلخواه نرسیده‌ایم.

بعید نیست شما هم مثل من قانون بیست هشتاد را نادیده گرفته باشید. حالا من با این قانون آشنا شده‌ام و کارهایم را بهتر پیش می‌برم در این مقاله سعی دارم که شما را هم با این قانون طلایی که در همۀ حیطه‌های زندگی کاربرد دارد آشنا کنم.

قانون بیست هشتاد چیست؟

ویلفردو داماسو پارتو نام فردی است که برای اولین بار نام قانون 20/80 را مطرح کرد. نام دیگر این قانون اصل پارتو است.

این قانون یکی از سودمندترین قوانین درزمینۀ مدیریت زمان و زندگی است.

این قانون بیان می‌کند که 20 درصد از کارها مهم و 80 درصد بی‌حاصل‌اند.

 80 درصد نتایج از 20 درصد کارها و تلاش‌ها به وجود می‌آیند.

مطابق این قانون: هشتاد درصد از نتایجی که شما به دست می‌آورید نتیجۀ بیست درصد از فعالیت‌های شماست.

بیست درصد از مشتری‌های شما هشتاد درصد از کل فروش شمارا خریداری می‌کنند.

بیست درصد از تولیدات یا خدماتی که ارائه می‌دهید هشتاد درصد از سود شما را تأمین می‌کند.

هشتاد درصد از کل ارزش فعالیت‌های شما نتیجه بیست درصد آن‌هاست و الی‌آخر.

این بدان معنی است که اگر در لیست کارهای شما ده مورد فعالیت وجود داشته باشد دو مورد از این فعالیت‌ها معادل یا حتی بیش از مجموع هشت فعالیت دیگر ارزشمند هستند.

حالا تصور کنید که اگر ما توجه و انرژی‌مان را بر روی هشتاد درصد کاری که نفع زیادی برای ما ندارد، متمرکز کنیم و از بیست درصد اصلی کارهایی که ما را به نتیجه دلخواه می‌رسانند غافل شویم، چه فاجعه‌ای رخ خواهد داد.

در این حالت ما حتی بیشتر از میزان لازم کار خواهیم کرد و کمتر از حد انتظارمان به نتیجه خواهیم رسید.

مثلاً زمینی را در نظر بگیرید. این زمین برای اینکه محصول بدهد و در فصل درو پربار باشد و کشاورز با دیدنش به وجد دربیاید؛ چه‌کارهایی باید رویش انجام شود؟

بله. کشاورز باید در زمین محصول موردنظرش را بکارد و بعد مدام به آن رسیدگی کند. زمین را آبیاری کند. تا درنهایت به محصول برسد.

حالا فرض کنید که کشاورز به‌جای اینکه این کارها را انجام دهد؛ زمان زیادی از وقت خودش را اختصاص دهد به کارهای بی‌حاصلی که در تولید محصول نقشی ندارند. مثلاً خاک زمین را به آزمایشگاه ببرد و ببیند که از چه موادی تشکیل‌شده است (بله شاید در حوزه‌های دیگر، بررسی خاک لازم باشد، مثلاً در رشتۀ زمین‌شناسی، یا در رشتۀ خاک‌شناسی. ولی بررسی خاک جز بیست درصد کار ضروری‌ای نیست که کشاورز باید انجام دهد تا به محصول برسد).

یا اینکه از صبح تا شب به این فکر کند که اگر باران بد موقع ببارد و محصولش را خراب کند چه‌کار کند و هزار جور فکر و کار دیگری که هیچ توفیری به حال زمین بی‌حاصل ندارند.

با این کارها و فکر و خیال‌ها زمینش بار نخواهد داد.

تنها کاری که باید انجام دهد این است که بیست درصد کار ضروری که برای دستیابی به محصول لازم است را انجام دهد؛ که خوشبختانه اکثر کشاورزان همین کار را انجام می‌دهند.

ولی وقتی کارها و مفاهیم انتزاعی‌تر می‌شوند، تشخیص کارهای غیرضروری از ضروری به‌آسانی کار کشاورزی نیست و نیاز به توجه و آگاهی بیشتری دارد.

در هر کاری باید به بیست درصد کار ضروری‌ای توجه کنیم که ما را به اهدافمان می‌رساند و کارهای اضافی را حذف کنیم. به‌این‌ترتیب در وقت و انرژی‌مان هم صرفه‌جویی می‌شود.

چطور این قانون را بکار ببریم؟

ساده است. برای شروع یک روز معمول را در زندگی‌تان در نظر بگیرید. از صبح که بیدار می‌شوید تا زمانی که می‌خوابید چه‌کارهایی انجام می‌دهید؟

برای اینکه به نتیجۀ بهتری برسید؛ پیشنهاد می‌کنم که دفترچه‌ای تهیه کنید و حدود دو هفته، هر دو ساعت دفترچه خود را بردارید و در آن بنویسید که دو ساعت قبل مشغول چه‌کاری بودید. در این صورت کم‌کم دستتان می‌آید که در طی روز چه‌کارهایی را به‌صورت ناخودآگاه انجام می‌دهید.

بعد از دو هفته دفترچه‌تان را بخوانید. ببینید چه‌کارهایی را اگر در طی روز انجام نمی‌دادید یا اینکه کمتر در انجامشان وقت صرف می‌کردید نتیجه‌ای بر روی هدف شما نداشته است. 

اول‌ازهمه هرکسی برای جلوگیری از اتلاف وقت و انرژی‌اش باید بداند که از زندگی چه می‌خواهد. بله می‌دانم دانستن اینکه به چه چیزی در زندگی علاقه داریم کار سختی است و خیلی مواقع هم شاید وقت و انرژی لازم را برای پرداختن به کارهای موردعلاقه‌مان نداشته باشیم. خیلی از ما حتی شاید ندانیم که از زندگی چه می‌خواهیم و در چه حیطه‌ای دوست داریم مشغول باشیم.

برای خود من فهمیدن این موضوع یعنی پیدا کردن هدف و خواستۀ قلبی‌ام در زندگی سال‌ها طول کشید.

در رشتۀ دانشگاهی‌ای تحصیل کردم که در دورۀ لیسانس به آن علاقه‌مند بودم ولی در دورۀ فوق‌لیسانس علاقه‌ام فروکش کرد. مدام ندایی در درونم می‌گفت که من برای این کار ساخته نشده‌ام و در مکان اشتباهی قرار دارم. ولی به‌هرحال فوق‌لیسانسم را گرفتم.

با گذر زمان متوجه شدم که نویسندگی مثل کودکی در درونم بال‌بال می‌زند و نیاز به توجه و رسیدگی دارد.

گاهی که با خودم خلوت می‌کردم احساس می‌کردم که چقدر دوست دارم بنویسم. ولی بی‌خیال می‌شدم و به خودم می‌گفتم که «نه تو نمی تونی نویسنده بشی. دیگه دیر شده. تازه اصلاً بلد نیستی و استعداد نداری.»

از کودکی به نوشتن علاقه داشتم و یک‌بار حتی داستانی نوشتم و عکس‌های کتابِ داستان دیگری را بریدم و لابه‌لای داستانم چسباندم.

ولی زندگی‌ام پرشده بود از هشتاد درصد کارهایی که برایم ضروری نبودند و بیست درصد کاری که به من آرامش می‌داد و حس می‌کردم برای آن کار ساخته‌شده‌ام در انزوا مانده بود.

 تا اینکه با صفحۀ شاهین کلانتری، با نوشتن صفحات صبحگاهی، نوشتن روزانه آشنا شدم و شروع به نوشتن کردم. هرچقدر بیشتر نوشتم بیشتر فهمیدم که بله این کاری ست که با تمام وجودم علاقه‌مند به انجام آن هستم.

درواقع همۀ ما شاید عمرمان را صرف انجام هشتاد درصد کارهایی بکنیم که برایمان بی‌حاصل‌اند، ما را خوشحال نمی‌کنند.

می‌دانم شاید شرایطش فراهم نباشد. کار و مشغله و هزار چیز دیگر شاید اجازه پرداختن به خواسته‌ها و آرزوهای قلبی‌مان را به ما ندهند. ولی فراموش نکنید که اگر به کاری واقعاً علاقه داشته باشید با صرف وقت و هزینه کم، مثلاً انجام آن کار به مدت سی دقیقه در روز به‌صورت مستمر، به‌مرور به نتیجۀ قابل قبولی خواهید رسید.

باشد اشکالی ندارد اگر گفتۀ مرا قبول ندارید حداقل شما هشتاد درصد از روز را به کارهایی که علاقه ندارید و یا مجبور به انجامشان هستید اختصاص دهید ولی بیست در صد از روزتان را از فردا به انجام کار موردعلاقه‌تان اختصاص دهید.

بعد از یک سال خواهید دید که این بیست درصد نتایجی چند برابر بیشتر از هشتاد در صد داشته است.

نتایج شگفت‌انگیز این کار را خواهید دید و کم‌کم متوجه می‌شوید که با وقت و هزینۀ کمی که برای خواستۀ قلبی‌تان صرف کرده‌اید به چه نتایج خوبی رسیده‌اید.

کسانی هم که تکلیفشان با خودشان روشن است و هدف مشخصی دارند هم ممکن دچار اتلاف وقت شوند. چطور؟ الآن برایتان توضیح می‌دهم.

طبق همین قانون حتی اگر مشغول به انجام کار موردعلاقه‌مان هم باشیم باز ممکن است تنها انجام بیست درصد کارها هشتاد درصد نتایج را در پی داشته باشد و هشتاد درصد کارهایی که برای رسیدن به کارهایمان انجام می‌دهیم بی‌حاصل باشند.

پس باید ذره‌بین برداریم و موشکافانه زندگی خودمان را بررسی کنیم. اول‌ازهمه ببینیم از زندگی چه می‌خواهیم و بعد ببینیم چه‌کارهای ضروری‌ای باید انجام دهیم تا به خواسته‌مان برسیم و تنها همان کارها را انجام دهیم.

می‌دانید که وقت طلاست پس باید بهینه کارکنیم.

به گفتۀ گوته: «ما همیشه وقت کافی داریم به‌شرط آنکه هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم.»

حالا وقت عمل است…

اگر فکر می‌کنید که وقت ندارید حتماً دفترچه‌ای تهیه کنید و هر دو ساعت در آن بنویسید که دو ساعت قبل مشغول انجام چه‌کاری بودید و اگر حوصله نوشتن ندارید گوشی خود را روی آلارم بگذارید که هر دو ساعت زنگ بزند و به یادتان بیندازد که مشغول انجام چه‌کاری هستید.

در این صورت کم‌کم نسبت به کارهایی که روزانه انجام می‌دهید آگاه‌تر می‌شوید و متوجه خواهید شد که در طی روز زمان‌های زیادی را صرف کارهای بی‌حاصلی می‌کنید که اگر فقط کمی از این زمان‌ها را صرف بالا بردن مهارت در حیطۀ موردعلاقه‌تان بکنید به نتایج شگفت‌انگیزی دست خواهید یافت.

متوجه می‌شوید که در طی روز، تنها  بیست درصد از کارهایی که انجام می‌دهید مفید است و هشتاد درصد کارها انجام دادن یا ندادنشان توفیری به حال شما ندارد. درواقع زباله‌اند.

و حالا زمان بازیافت این زباله‌هاست.

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟
خیالتان راحت باشد 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *