سلام. امروز چند حکایت از گلستان سعدی رو خوندم با خودم فکر کردم که شاید بد نباشه دوتاشو اینجا برای شما هم قرار بدم تا مطالعه کنین.
حکایت اول
کارها به صبر برآید و مستعجل به سر درآید.
به چشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سَبَق بُرد از شتابان
سمند بادپای از تگ فروماند
شتربان همچنان آهسته می راند
——————————————————————————–
مستعجل: عجله کننده، شتاب کننده
سبق بردن: پیشی گرفتن، پیروز شدن
تگ: دو، تاخت، دویدن
حکایت دوم:
یکی را گفتند: عالمِ بی عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل.
زنبور درشت بی مروّت را گوی
باری، چو عسل نمی دهی، نیش مزن
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد 🙂