وقتی صدای باران می‌آید. آرامش نرم نرمک روی زیرانداز گل‌دارش در قلب من می‌نشیند و با نخ‌های ابریشمینش برای روحم دانه‌دانه گل ، ماه، ستاره و خورشید رج می‌زند و حسی به لطیفی ابریشم تمام وجودم را فرامی‌گیرد . بوی نم باران و هوای خنک بر خواسته از گیاهان و درختان باران‌خورده، من را با خود به اوج می‌برد، جایی که دوباره بچه می‌شوم و دوباره ابرها پنبه‌ای و نرم می‌شوند و دوباره این فکر در ذهنم می‌چرخد که می‌توانم روی رنگین‌کمان سر بخورم. قاصد روزهای ابری داروگ! کی می‌رسد باران…