تبدیل به مرداب خواهی شد، اگر بعد از یافتن هدفت، شروع به حرکت نکنی و بیخیالش شوی…
دیگر برای من مسئله، نوشتن یا ننوشتن نیست. حالا اگر من ننویسم احساس پوچی درونم را پر میکند. تا پایان عمرم خواهم نوشت. حتی اگر شعرها و داستانهایم بد باشد؛ بازهم به حرکت در این مسیر شگفت ادامه خواهم داد.
به گفتۀ سامرست موام: «اگر کسی صد داستان بنویسد، حتماً نویسنده است. چون هیچکس نمیتواند صد داستان بد بنویسد.»
نوشتن به وجود من گرهخورده است و من عاشق اش شدهام. نفسِ نوشتن جدای از هر موفقیتی که در آینده در پی داشته یا نداشته باشد؛ زندگی مرا متحول کرده است. آدم عملگرایی شدهام و حالا زندگی را بیشتر زندگی میکنم.
این را فهمیدهام که اگر در زندگی علاقه و شوق وصف ناپدیزی نسبت به کاری به آدم دست بدهد؛ طوری که تمام وجود آدم داد بزد که باید آن کار را انجام دهی؛ بلافاصله باید به انجام آن کار اهتمام بورزی. حتی اگر در ابتدای کار هیچ امیدی به پیشرفت و موفقیت نداشته باشی.
به گفتۀ گیوم دورانژ: «برای شروع، نیاز به امیدواری و برای ادامه، نیاز به موفقیت نیست.»
مهم شروع کردن است، حرکت کردن و لذت بردن از مسیر است. ممکن است در ابتدای مسیر، موفقیتی هم دیده نشود، ولی ندیدن به معنای وجود نداشتن نیست. شاید موفقیت در دوردستهایی که اکنون از چشم ما دور است؛ خانه کرده باشد و این وظیفۀ ماست که راه بپیماییم و پیدایش کنیم. درواقع در ابتدای کار نیازی به موفقیت به معنی «دستیابی به آرزوها» نیست. همینکه شروع به انجام کار موردعلاقهمان بکنیم و از انجامش لذت می ببریم، بهخودیخود قدم بزرگی است.
بعد از پیدا کردن هدف شخصی و اختصاصیمان در زندگی، دومین کاری که باید انجام دهیم این است که بهصورت مستمر به حرکت و تلاش ادامه دهم؛ زیرا اگر بایستم و تنبلی و هزار بهانة دیگر مانع از حرکتمان شود. تبدیل به مرداب خواهیم شد.
بله درست شنیدید اگر بعد از پیدا کردن هدف و خواستۀ قلبیمان، آن را بهطور مستمر دنبال نکنیم، تبدیل به مرداب خواهیم شد. مردابی میشویم که آرزوهایمان را در خود غرق کرده است و احساس سرخوردگی و شکست خواهیم کرد. بله تصورش ترسناک است و شاید با خودتان بگویید: «اصلاً نخواستم هدفم رو مشخص کنم و همینطور در نقطۀ امنم راحت و آسوده زندگی میکنم.»
تصمیم با شماست.
ولی من تصمیم گرفتهام که به پیمودن مسیرم ادامه دهم و حتم دارم که در زندگی چیزهای فوقالعادهای را تجربه خواهم کرد.
درواقع بعد از یافتن راه شخصی ایستادنی در کار نیست وگرنه تبدیل به مرداب خواهیم شد و این صدبار بدتر از سردرگمیای خواهد بود که قبل از یافتن مسیرمان داشتیم.
بعد از یافتن مسیر شخصیمان همچون جنگجویی مبارز باید به حرکت ادامه بدهیم.
خیلی از آدمها شاید هیچگاه دنبال مسیر شخصی خود نروند و زندگی پرتکرارِ سادهای را در ناحیه امن و آشنای خود سپری کنند. نمیتوان بهشان ایراد گرفت. دوست دارند اینطور زندگی کنند و حتماً آنها هم برای خودشان دلایلی دارند.
ذهن انسان مدام در حال دلیل و بهانه تراشیدن برای کارهای ماست و یکلحظه بیکار نمینشیند. ولی باید حواسمان باشد که گاهی این دلایل و بهانهها ما را از واقعیت زندگیمان دور نکند.
و اما من سرشتم جنگجوست و حرکت و کشف چیزهای تازه برایم اهمیت دارد. به همین خاطر از نقطۀ امن خودم بیرون آمدهام و درصدد ناشناختههای موردعلاقهام مثل نوشتن و انتشار آن درسایتم، به چالش کشیدن خودم با شرکت در کلاس نویسندگی و … پرداختهام و میدانم مسیر موفقیت هموار نیست. مسیر شخصی آرزوها هموار نیست و برای پایداری در این مسیر باید هر چه در چنته دارم رو کنم و صبر و حوصلۀ خودم را بالا ببرم و همچون جنگجویی مبارز به حرکت ادامه دهم.
امام علی (ع) میفرمایند: «کسی که بر مرکب صبر و بردباری سوار شد، به میدان پیروزی خواهد رسید.»
حالا نوبت شماست…
چه راهی در زندگی تمام ذوق و شوق شما را برمیانگیزد؟ در موردش فکر کنید، بنویسید و پیدایش کنید و بعد همچون جنگجویی مبارز قدم در راه بگذارید و زندگی متفاوتی را تجربه کنید.
(از اردیبهشت امسال به چالش مدرسۀ نویسندگی شاهین کلانتری پیوستهام. در این چالش قرار است تا پایان سال 1400، هر هفته یک مقاله جدید بنویسم.)
تمام سعیام را میکنم که این چالش را به پایان برسانم و مقالههای خوبی برایتان بنویسم.
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد 🙂